...
نشسته بودم کنار جاده ای که تو از آن می گذشتی
لحظه ای چشمانم خشک نبود و همیشه کنار روز های بودنت شمعی روشن کردم
تا شاید میان تاریکی لحظه ای به چشمانت گیرا باشم.
دل خوش کردم به هر صدای گنگی که برایم تو را یاد آوری می کرد ...
+ نوشته شده در ۱۳۸۹/۰۳/۰۱ ساعت 22:16 توسط گردوخاک
|