...
همه جا بارونه
شب چقدر آرومه
من کجا خوابم برد
فکر من داغونه
عشقمو کی برده؟
سهممو کی خورده؟
دست من خالی شد
من که ماتم برده...
+ نوشته شده در ۱۳۸۸/۱۲/۲۹ ساعت 2:2 توسط گردوخاک
|
شب چقدر آرومه
من کجا خوابم برد
فکر من داغونه
عشقمو کی برده؟
سهممو کی خورده؟
دست من خالی شد
من که ماتم برده...
می شناختم دستانت را وقتی دستهایم را به قصد کشت جدایی فشار می دادند
ستایش می کردم چشمانت را وقتی با شیطنت کودکانه در میان نگاهم به دنبال عشق می گشتند
میدویدم میان افکارت تا مبادا که لحظه ای از یادم غافل شوی
من کنارت بودم پس به چه می اندیشیدی؟
وقتی روز بود شب نبود
وقتی پاییز بود بهار نبود
وقتی گرمی بود سرمایی نبود
وقتی خوبی بود بدی نبود
وقتی تو بودی من نبودم
حالا که من هستم تو نیستی