...

و من سخت در اشتباه راهی هستم که می روم

و سخت تر این که میدانم و بر نمی گردم...

 

 

همه چیز خراب میشه وقتی که اعتماد کنم

و هنوز زمین در حال چرخیدن تو مدار خودشه

انگار نه انگار...همه چیز عادی به نظر میرسه

من هنوز حس می کنم برای مردن زندگی می کنم و برای جهنم بندگی...

زیر سایه ی پوچی هفت هزارو هفتصد و نودو پنجمین روز زندگیمو با دستای خودم پوست می کنم

این یکی هم پوچ از آب در اومد

منم مبتلا شدم مثل خیلی های دیگه