همه چیز خراب میشه وقتی که اعتماد کنم
و هنوز زمین در حال چرخیدن تو مدار خودشه
انگار نه انگار...همه چیز عادی به نظر میرسه
من هنوز حس می کنم برای مردن زندگی می کنم و برای جهنم بندگی...
زیر سایه ی پوچی هفت هزارو هفتصد و نودو پنجمین روز زندگیمو با دستای خودم پوست می کنم
این یکی هم پوچ از آب در اومد
منم مبتلا شدم مثل خیلی های دیگه
+ نوشته شده در ۱۳۸۹/۰۷/۲۷ ساعت 0:34 توسط گردوخاک
|